به گزارش «سراج24»،جاده زندگی بر روی هر یک از ما گشوده است و فارغ از اینکه هر یک از ما با چه سرعتی و در چه مسیری در حرکتیم، همه ما در آن در حال گذریم، درست است که در این جاده عده ای از ما سوار بر اتومبیلی شیک و گران و دیگری سوار بر اتومبیلی ارزان تر، امام مهم تر از آنکه با چه وسیله ای در حال گذریم این است که در کدام مسیر در حرکتیم، آیا پوینده راه حق و حقیقتم و به سعادت و خوشبختی راه می پیمانیم و در مسیری که پر از پیچ و خم های متوالی، خشکی و کویر و ناملایمات و سختی است، باید عبور کنیم، اما در نهایت به آبادی و سبزی جنگل و زیبایی خواهیم رسید.
یا اینکه در مسیری در امتداد رودخانه ای سبز و زیبا و با هوایی دلنشین که در نهایت به دره ای عظیم و هولناک ختم می شود در حرکتیم.
قطعا بهترین مسیر، مسیری نیست جر آنکه پویندگان راه خدا می پیمایند.
حضرت علی (ع) در خطبه ۲۲۰ نهج البلاغه در این باره اینگونه می فرماید؛ آنکس که عقل خویش را زنده کند و نفس خویش را بکشد، تا آنجا که جسمش لاغر و خشونت اخلاقش به نرمی گراید، برقی پر نور بر او خواهد درخشید و راه بر او روشن می کند که او را به راه راست می کشاند و از دری به در دیگر می برد تا به دره سلامت و سرای جاودانه رساند و پای او در قرار گاه امن آرامش تن استوار می گردد و این پاداش آن است که دل را درست به کار گرفت و پرودگار خویش را راضی کرد.
پس این منطقه زمانی و مکانی به اسم دنیا که در پیش پای همه بندگان برای آزمایش نهاده شده است ، اگر با کمی صبر و تحمل بر آن بنگیریم، سعادت همیشگی را به لذت های زود گذر دنیا نخواهیم فروخت و یقینا با کمی اراده از اراده ی خداوندی که در وجود ما به امانت نهاده و با امید به حکمت و رحمت بی حد و مرز خداوندی حتما به پایانی خواهیم رسید که رضایت خداوند مهر پایان آن خواهد بود.
مرگ همچنان پیش روی ماست....
برای شروع شدن و خاتمه یافتن آن کار خوب فکر می کنیم، حساب و کتاب ، سنگین و سبک را معیار انتخاب قرار می دهیم.
مقدمه ای شاید کوتاه در ابتدای هر کار اصل مهمی برای پیروزی است و ما آرام و سنجیده به پیش می رویم و "آخر" سرانجام همه کارهاست، خواه پیروز باشیم خواه شکست خورده.
و آخرت واژه ای که شاید روزی صدها بار بشنویم و فکر کرده و نکرده به آن روزگار را سپری کنیم، در حالی که آخرت یا پایان کار نزدیک است.
حضرت امیر در خطبه ۲۱ نهج البلاغه می فرماید؛ پایان کار در برابر شماست و عوامل مرگ پیوسته شما را به پیش می راند و مرگ پیش روی ماست و هیچ شک و تردیدی در آن وجود ندارد و هر که باشیم و هر کجا باشیم پایان کار همه ما آنجاست و پایان کار ما پشت سر ماست به خاطر اینکه تمام عواملی که ما را به پایان نزدیک می کند پشت سر ما قرار دارد و از کودکی به جوانی و از جوانی به پیری و از پیری به پایان زندگی پیش می برد.
و انگار نیروهای پشت سر ما هستند که خواسته و ناخواسته، دانسته و ندانسته ما را به سمت آخرت راهنمایی می کند.
گاهی سرعت زیاد در یک اتوبان، گاهی حرکت در روی لبه پرتگاه و اتفاقاتی که در طول روز برایمان می افتد و می گویم که به " خیر گذشت" اما چرا همه ما این گذشتن به خیر ها را حساس می کنیم ولی هیچ گاه تغییر نمی کنیم شاید برای اینکه کسی را نرنجانیم و خوب تر باشیم.
همه ما تمام شدن روزها را می بینیم و در آخر هر سال می گوییم، امسال هم تمام شد و می دانیم که روزهای عمر می گذرد اما فقط اندکی برای اصلاح بدی هایمان که حتی خودمان را آزار می دهد، آستین همت را بالا نمی زنیم.
و شاید چون تمام ساعت های زندگی پر شده از زر و زیور و کاستن ها و سرگرمی های عزیز که روح خداوندی ما با آنها ناسازگار نیست.
سبکبار شویم تا به منزل برسیم...
سفر آغاز همهی ما انسانها است، از سفری که به زمین تقدیر ما شد تا سفر دوباره به آنجایی که بودیم، در طول زندگی بر روی زمین و به اصلاح در دوران حیات دنیوی نیز سفر یکی از کارهایی است که حداقل سالی یکبار برایمان پیش میآید و حتی داستانهای سفر را شنیدهایم از غافلهای قصد سفر دارد هر یک از مسافرانش کوله بار و توشهای دارند که همراه خود حمل میکنند، در جادهی پر پیچ و خم سفر کسانی که بارهای سنگین و سخت دارند، جا میمانند و گاهی دیگر نمیتوانند حرکت کنند، غافله هم منتظر کسی نمیماند او تنها به مقصدش فکر میکند.
جامانده، چه بلایی سرش میآید، خدا میداند، دزدان از زمانهای قدیم منتظر چنین کسانی بودهاند اما آنهایی که بار سبکی داشتهاند حتی کمی جلوتر از غافله حرکت میکنند و زودتر هم به مقصد میرسند.
در زندگی این دنیا هم مسافرانی هستیم که با بارهای مختلف در حرکت به سوی ابدیت هستیم.
انسان با کولهبار سنگین در فراز و نشیب زندگی دوام نمیآورد و طعمهی خوبی برای بدیهاست.
کلام امیر المومنین در خطبه ۲۱ نهج البلاغه پندی است گران که میفرماید؛ سبکبار شوید تا به منزل برسید. جهان و بشریت یک غافلهی بزرگ است که عدهای در پیشاپیش آن، عدهای در وسط و عدهای در آخر این غافلهاند و همگی در روز رستاخیز به هم میرسند.
و چه خوب سرانجامی اگر در جلوی این غافله در حرکت باشیم.
انگشتر خداوند در دستان کیست؟
میتوان لبخندی شد بر لبان مادری دل شکسته، میتوان عصایی شد به دست پدری پیر و رنجور، میتوان دستی شد از سر نوازش بر سر کودکی یتیم، میتوان تکههای ریز نانی شد بر گنجشگان کرخت شده از سرما در گوشهای از باغ، میتوان فریادی شد بر زبان اسیری مظلوم، میتوان دستی شد تا گره از کار ناتوانی باز کرد، یا که دست مجرمی را به دست بند عدالت گره زد، میتوان خاری شد بر چشم ظالم و فاسقی. میتوان قاب عکسی شد بر دیوار خانهها یا که زمزمهای شد در سرود مردمان، میتوان و میتوان...
میتوان به وسعت روح انسانی تا خود خدا پرواز کرد، روحی وسیع که از دم مسیح خدا حاصل شد.
چه داشتهای و چه سرمایهای، با آن چه ها میتوان کرد و کجاها میتوان رفت.
شگفت از این انسان که گاه تا عرش کبریا و گاه تا اسفل و السافلین در حال تغییر است و با این داشتههای گران گاه گدای درهمی سیاه میشود.
ای کاش پردهای بود چون پردهی سینما تا دائم داشتههایمان را برایمان فیلم میکرد اما غفلت بخشی جدایی ناپذیر انسان است.
میتوان به قلبها نفوذ کرد و در دلها ماندگار شد، تا مرز دیدن خدا بالا رفت و بارانی برای دستان منتظری شد و پایین آمد.
میتوان بود و در عین بودن فراموش شده باشی و یا حتی نبودنت آرزو باشد، میتوان نبود و در عین بودو حاضر باشی و مرید و مونس داشته باشی.
امیر المومنین علی (ع) در حکمت ۱۰ نهج البلاغه در این باره میفرماید؛ با مردم آنگونه معاشرت کنید که اگر مردید بر شما اشک ریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق سوی شما آیند.
همه و همه به این بر میگردد که از این دارایی و گوهر نهفته در سینه چگونه رمز برداشتهایم.
کسی دعا و کسی نفرین برای خود آفریده است، حال چه زنده و چه مرده باشد؛
این دارایی که نگینی کوچک اما امانت است را باید برگرداند و بر روی انگشتری پر نگین خداوندی جای نهاد.